دسته بندی ها

قزل داغ و چنارهای کوتاه یادداشتی از عبدالعظیم ممی زاده

کوههای هزار مسجد با برشی تند به سوی شمال، جلگه‌ی مشهد به سمت قوچان را با جلگه‌ی آخال و تجن جدا میسازد. 

شیب تند کوهها به طرف درگز بعد از طی مسافتی نه چندان کوتاه به چشم‌انداز زیبایی از روستاها و شالیزارهای کنار رودخانه می‌رسد، با باغ‌های فراوان انگور و هلو. روستاها تقریباً از60 کیلومتری درگز دور و نزدیک در کنار جاده پراکنده بودند. 

طبیعت سنگی و خشک کوهها و دامنه‌های کوتاه آن در تضادی سخت با سرسبزی حاشیه‌ی رودخانه‌ها قرار داشت. انگار که فلات ایران در جلگه ی درگز به اتمام می‌رسید و می‌پیچید به سوی واحه‌ی تجن و عشق‌آباد و می رود به سوی دیگر گونگی در فرهنگ و پوشش. انگاری فرهنگی تقریباً بریده از بدنه‌ی جنوب و متمایل به سمت شمال، رودخانه‌ها نیز با عبور از ابیورد کهن، مرزرادرمی‌نوردد و می‌ریزد به سوی شمال به طبیعت قهقهه. راهها و تیغه‌های تند کوهها نیز سریع و نابهنگام در کویر قره‌قوم می‌آساید در خوابی آرام و فرح‌بال روبه‌سوی بادهای مرو شاه جهان. 

گویی راهها در تلاطم زنگوله‌های کاروان لطف‌آباد به عشق‌آباد، دورون و مرو آرام و قرار ندارد و تاک‌های بی‌نام و نامدار جلگه دُرد دیگری از طرحی نو به تن دارد...

ابیورد کهن با کوچه-پس کوچه‌های قدیمی و با بافت‌های کهنه‌ی بناها و درب‌های چوبی مغازه‌ها نشان از حضوری دارد به قامت چنارهای سر به فلک کشیده‌ی آن، نشان از ترکها، ترکمن‌ها، تیموری‌ها و دیگر اقوامی که دیرتر به این پهنه آمدند کردها... 

درگز تاریخی کهن دارد از رفت و آمد، از عبور و مرور، از فرار از هم گسیخته‌ی غزنویان و ورود پیروزمندانه‌ی سلجوقیان، از هجوم مغولان، از عبور گستاخانه‌ی تیمور و گذر خشم آگین نادر به سوی آخال و خیوه، از هوس‌های شاهان صفوی و قاجارهای همسایه در چنگ اندازی به مرو و بخارا تا حضور قدرتمندانه‌ی روس‌ها در آخال. 

جلگه‌ی درگز آرام و قرار ندارد درگذر تاریخ، در بود زمان در پود مکان، قرنها صدا و قرنها زنگوله و قرنها شمشیر. ابیورد نوخندان سر آمد جلگه بود و حال درگز در فرو شکوه و جلال و شوکت و لطف‌آباد با خوابی 80ساله از قفل دیوارهایش میرود تا دوباره به بارآرد تاک‌های خفتـه را با دُردی پر از عصاره... 

ترکمن‌ها می باید باشند در اینجا و آنجای جلگه در ده کوره‌های تنگ و خفه یا در مرکز شهرهای اصلی ولی همه یکسانند در قیافه و قدری هم در پوشش باید سراغ گرفت، باید پرسید، باید پویید، کجا می‌توانند باشند مسافران تاریخ؟ 

 

یادگاران ایام و نشستگان جبر زمان؟ گفتند بروید به کلته چنار به ردّی از آنها می‌رسید در هفت روستای آنجا می توانید آنها را بیابید. 12کیلومتر راه دوری نبود از تقاطع 50کیلومتری درگز به سمت کلاته چنار. در دره‌ی باریک قزل داغ می توانید آنها را پیدا کنید خفته در میان چنارهای کوتاه و باغ‌های کوتاه ... جاده‌ی کم عرض و راه فرعی، گاهی در زیر شاخه‌های درختان محو می‌شد و گهگاهی هم در پیچ و خمی تند و شکننده عریان، بی برگ و بار. 

 

قزل داغ در سمت شرق کلته چنار آنها را به اکراه جا داده بود. خشک و عبوس. 

روستاهای ترکمن نشین «دوست محمد»، «محمد ولی بگ»، «ارباب»، «عوض محمد»، «جبار»، «امان مرگن» و «آصف» با نزدیک به 400خانوار از ترکمن‌های أنو آنجا مستقر بودند تقریباً از 150سال پیش از این، آنها در «أنو» در شرق عشق آباد در نزاعی ناعادلانه و در پی ناتوانی از رویارویی با 40هزارخانوار پرقدرت تکه مجبور به تغییر مکان شدند و یکهزار خانوار آنها به اطراف پراکنده شدند و صدها خانوار به قزل داغ کوچیدند، عده‌ای نیز به ابیورد رفتند و عده‌ای در درگز و خیرآباد و چاقئر و توقای. 

آنها بیش و کم در همه جا حضور دارند ولی حضور آنها در قزل داغ پررنگ است. قیافه‌های کُردگونه دارند و لهجه‌های تند ترکان درگز به راحتی می‌پاشد در سکوت خفته‌ی کلته‌ چنار. 

دره‌ی قزل داغ خفه است، گرفته است، در گرمای تیرماه انگاری چنارهای کوتاه آنجا نیز خفته‌اند. نگاه کنجکاوانه‌ی کودکانی که با صدای ماشین از گوشـه‌ی درهای بی رنگ و کوچک آهنی ما را می پایند تنها نشانی بود از ساکنین بی صدای آنجا.

در انتهای دره چنـارهای کوتاه قزل داغ در مسافتی کوتاه به بن بست می‌رسد و مرز ایران و ترکمنستان آنها را به سوی جلگه‌ی آخال به حصاری سخت می‌بندد، بعد از عبور از مرز، تقریبا در 10کیلومتری آنجا روستای أنونشین «مانش» قرار دارد و «أنو» در مسافت 30کیلومتری به سمت شمال غرب تقریبا به عشق‌آباد می‌چسبد. 

چهارصد خانوار از ترکمن‌های کلته چنار در بن بست دره‌ی قزل داغ انگاری گیر افتاده‌اند مات و مبهوت نظاره‌مان می‌کنند حتی به سئوالی می گویند ما ترکمن نیستیم وقتی که خیالشان آسوده می شود با ما اُخت می‌گیرند و از تبار و نیای‌شان می‌گویند حمید انصاری 79 ساله از أنوها گفت از اینکه أنوها از تیره‌ی «آل ایلی» نیستند بلکه طایفه‌ای از ترکمن‌ها هستند هزاران خانوار بودند که در پهنه‌ی تاریخ در رقابت‌ها و نزاع‌های ناعادلانه به ده‌کوره‌های اطراف خزیدند و محو شدند. 

کلته چنار ثمره‌ی گریز است و تلاش برای ماندگاری کلته چنار چرا بن بست نباشد؟ چرا کم نور نباشد؟ کلته چنار تکرار جبرگونه‌ی تاریخ است برای آدمهای ما، حُـزن مضراب‌های دوتار حمید آغا در روستای ارباب، سبک «دامانا»ی مردمش را فریاد می زند، سبک باغشی بزرگ اولیاقلی یگانه در سازهای دوتار او به صدا در می‌آیند تا چنارهای کوتاه و به خواب رفته‌ی قزل داغ بیاد آورد سختی‌های ترکمن‌های آنجا را، چه حُـزنی دارد ضرب آهنگهای أنولی باغشی . « حمید آغا ! اندوه پرچین و چروکت را در آهنگ «دوست محمد» به فریاد آر تا قله‌های سنگی قزل داغ به رام آید از سینه‌ی پر ازفغانت، به رقص آید خورشید زمان برای بزم حضورت. حمید آغا ! مضراب های دوتار کوچکت را تند و تند بکوب تا بن بست دره‌ی خفه وخفته‌ ات به انفجار آید برای فردایی بهتر، «کرم گلدی» را بنواز با کوبشی سخت و سنگین تا سایه‌های جود و کرم به پای قزل داغ به میان هزار و اندی از ایلت بیاید با سخاوتی ماندگار و پایدار».

قزل داغ و چنارهای کوتاه آن چه سخت خفه و دلگیر بودند در بُن بست کلته‌چنار، در هیاهوی پرجنب و جوش کاروانهای ترانزیتی ترکیه، در شاهراه پر همهمه‌ی جلگه درگز، چه سنگین بود تحمل بار متروکه های «آصف»، قلعه‌ی «دوست محمد» و «امان مرگن» 

انگاری دیگر به شکار نمی رود و در پای قزل داغ، تو گویی صدها سال است خفته. «جبار» هم همینطور، «عوض محمد» هم «چاقئر» هم، «توقای» هم. 

قزل داغ با دو بال سرخ سنگی‌اش در خوابی سنگین، انگاری فضا را خفه کرده بود و در خواب گران آنجا دوتار حمید باغشی سکوت زمان و مکان را به چالش می کشید در اینجا و آنجای ایل أنو، در بستر تاریخ در فردای نامده برای ماندگاری ترکمن‌های کلته چنار. به حرف آی ! به حرف آر تارهای نازک دوتار کوچکت را تا صدای تَرَک‌های چنارهای کوتاهت شنیده نشوند تا سکوت نفس‌گیر قزل داغ چنین دلگیر و فسرده نماند و نپاید... بزن پـُرکوک و پـُرصدا.

یادداشتی از استاد عبدالعظیم ممی زاده در تیرماه 93 – کلته چنار درگز

چهارشنبه 13 شهریور 1398 - 14:47:56
(0 نفر)

نظر بدهید

دیدگاه های ارسال شده